دلتنگی های شاه احساسات

ساخت وبلاگ
به‌نظرم خستگی و فرسودگی آدم‌ها مربوط به امروز و این زمانه نیست؛که حتماً خستگیِ انسان غارنشین اگر از امروزِ ما بیشتر نبوده،کمتر هم نبوده...بعید بدانم حال ایرانیانی که با آبله،طاعون، گال، سفلیسو وبا در دوره‌ی قاجار و پهلوی زندگی می‌کردندبهتر از حالِ امروز ما که مجبوریمبا انواع بیماری‌های جسمی و روحی سر کنیم بوده باشد...قطعاً انسان‌های پنجاه سال آیندهدرگیر مشکلات بیشتر و متنوع‌تر از امروز ما خواهند شدچراکه مشکلات و خستگی و فرسودگی انسان تمامی نداردو فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود...درد،درد است از هر طرف که بخوانی و بنویسی و ببینی فرقی ندارد...خستگی و فرسودگی و رسیدن به مرزِ خلاص کردن خود از زندگی،ربط چندانی به تاریخ و جغرافیا و لوکیشن و طول و عرضو محور مختصات کره زمین ندارد،بسیاری از چشم آبی‌های زیبای آن ور مرز‌ همزمستان و تابستان در تنهایی سر می‌کنندو گاه به قصد خلاص‌شدن از افسردگی،سنگ در جیب‌شان می‌گذارندتا آن‌قدر در قعر رودخانه بمانند که عطای زندگی را به لقایش ببخشنو خب این‌جا در این سرزمین هم زیاد هستندمردان و زنانی کاخ‌نشین و کوخ‌نشینِ دارا و ندارکه دیگر حال و رمقی برای ادامه‌ی مسیر ندارندو روزها و شب‌ها را فقط به عشق بوسیدن عزرائیل رج می‌زنند...پنداری راه را که گم کنی،هدف و انگیزه نداشته باشی،ریشه‌هایی که تو را به زمین وصل می‌کند پوسیده باشدآن‌وقت دیگر فرق نخواهد کرد کی هستی و کجا هستیو چقدر خوانده‌ای و صفرهای حساب بانکی‌ات چند تاستچون چنان فرسوده و ویران‌ شده‌اییکه هر باد ناسازگار می‌تواند تو را به دست مرگ بسپارد...نخ‌های نامرئی ما را به زندگی وصل کرده است...نخ‌هایی که یک سرش ما هستیمو آن سر دیگرش مادر،پدر،دوست،طعم خوش یک قهوه،عشق،دیدن بزرگ‌شدن فرزند،وطن،لذت یک مساف دلتنگی های شاه احساسات...
ما را در سایت دلتنگی های شاه احساسات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4gharibe64smsa بازدید : 30 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 1:38